با سلامي به رنگ حيا
گفتي از من كمك مي خواهي ؟
واي بر من كه جز حيا در محضر حضرت دوست چيزي در صندوقچه ي دلم ندارم
چه بگويم در حالي شرم كم كاري در برابر محبت محبوب من را گلگون كرده است
اما دوست من اين را بدان آنچه در عبادت مهم است خلوص است نه مقدار
دوست عزيز وقتي وبلاگ شما را خواندم ديدم بيشتر بايد درس پس دهم تا اينكه بخواهم خداي ناكرده نصيحت كنم
اما من هرگاه زيارت مي روم اگر هنگام ورود به حرم يار احساس كردم
نمي شود در محضر محبوب با تكلف بود
در عبادت مستحبي بايد گاهي خودماني و بدون استفاده از ايزار هايي مثل زبان و كلمات و حرفهايي از پيش تعيين شده عشق بازي كرد
گاهي چشم گاهي زبان و هميشه دل است كه كار خودش را مي كند
عجيب است كربلايي كاظم
فقط يك سلام ساده به يك امامزاده مي دهد حافظ كل قران مي شود مگر امثال من اين سلام و اشك و اه نداريم پس چرا نتيجه نمي گيريم
مي داني چرا
چون يك سلام ساده ي كربلايي كاظم بي سواد خالصانه است اما امثال من چطور
اي كاش روزي مي رسيد كه نه بخاطر ترس جهنم و نه به خاطر بهشت و نه به خاطر حاجات دنيايي و اخروي عبادت مي كرديم بلكه فقط و فقط و فقط بخاطر او و عشقبازي با او
قلبها سه گونه هستند
قلبهايي دنيايي كه دنيا را دارند با رنج سختي
قلبهايي اخروي كه درجات بالا برايشان است
قلبهاي كه مشغول خدا هستند كه هم دنيا دارند هم درجات بالا و هم مولا
گاهي ما را با تار جذب مي كنند گاهي با تور و گاهي با تير
انها كه ظرفيتشان كم است با تير بلا را بهانه براي پيش خدا رفتنشان است
بعضي نيز تور حاجات و نعمت دنيايي جلوشان پهن مي كنند تا در تور خدا به دام بيفتند
اما خوشا به حال انان كه نياز به اينها ندارند بلكه وقتي خدا تار را مي نوازد با رقص مستي به سوي يار ديوانه وار پرواز مي كنند و هيچ ني بينند و هيچ ني خواهند و هيچ نمي شنوند جز جمال دلبراي يار و صداي دلنشين نوازش تار عشقبازي محبوب
انان كه خاك را به نظر كيميا كنند
آيا شود كه گوشه ي چشمي به ما كنند