• وبلاگ : خويش گمشده من
  • يادداشت : خدا منتظره
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام ...

    سيدي با چشمان قهوه اي و گيرا به من مي نگريست . ترسيدم و كنار كشيدم . به طرفم آمد گويي قدمهايش را روي بستري از پر مي گذاشت كه آن گونه آرام و نرم پيش مي آمد ...